کاش نجار مدینه، در مدینه در نمی ساخت
یا اگر می ساخت، بهر خانه حیدر نمی ساخت
کاش ای شهر مدینه بی در و دیوار بودی
یا تو ای باغ فدک هرگز در این دنیا نبودی
شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد.
زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد.
هیچیک را نتوانست حل کند.
اما طی هفته دست از کوشش برنداشت.
سرانجام یکی از آنها را حل و به کلاس آورد.
استاد به کلی مبهوت شد زیرا "آن دو را به عنوان دو نمونه ازمسایل غیر قابل حل ریاضی داده بود"